سیزدهم اردیبهشت
امروز اصلا شاد نبودم. خیلی خیلی غمگین بودم. کل روز خواب بودم و از صبح بهجز چند لقمه صبحانه و فالوده هیچی نخوردم و موقع پیادهروی نزدیک بود چندین بار از هوش برم. فکر کردم شاید پیاده روی تو بارون حالمو بهتر کنه. در حد یک ساعت جواب بود اما بعدش باز از شدت غم دلم داشت میترکید. باز رفتم خوابیدم و البته قبلش کلی گریه کردم. چشمام و سرم درد میکنه. دلم میخواد بازم بخوابم ولی خوابم نمیبره. با اینکه چیزی از صبح نخوردم اما احساس گرسنگی ندارم. چرا امروز اینقدر دلم داره میترکه؟ شاید چون مدتیه آسنترام رو نخوردم چون تموم شده بود و وقت نکردم بگیرم. یعنی بهش وابسته شدم؟ شاید هم چون این چند روز کلی غصه EL رو خوردم و نگرانش بودم و درنهایت امروز منفجر شدم. نمیدونم....