فرزند ماه🌙

وقتی که ماه طلوع کنه، زمان تو فرا میرسه

در حسرتِ کسی که درکم کند

نزدیک یکساله که میرم تراپی و همزمان دارو هم مصرف می‌کنم. واقعا تغییر زیادی کردم نسبت به منِ یک‌سال قبل و این تغییرات واقعا برام ارزشمنده اما انگار کسی این تغییرات رو نمی‌بینه. خوشحالن که صبورتر شدم اما اگر بعد از مدت‌ها به‌جای صبوری وقتی از چیزی ناراحت می‌شم، واکنش تندی نشون بدم طردم می‌کنن انگار. از من فاصله می‌گیرن و من رو مقصر می‌دونن. دیگه یادشون می‌ره چقدر در برابر هر تندی و بی‌احترامی به خودم ساکت موندم تا کسی نرنجه. یعنی حتی یک‌بار هم نمی‌تونم ناراحتیمو بیان کنم؟ نمی‌شه به جای فاصله گرفتن فقط سعی کنن درکم کنن؟ کمکم کنن از بحران بگذرم؟ سریع باید سرزنش کنن؟ باید من رو مقصر بدونن؟ هیچکس حواسش هست که من چقدر دارم اذیت می‌شم؟ چقدر اذیت شدم و سکوت کردم؟ چقدر تحت فشارم که گاهی وقت‌ها دیگه فوران می‌کنم؟ من بارها ازشون خواستم درکم کنن اما انگار سخت‌ترین کار دنیاست براشون. پس چطور من همیشه درکشون می‌کنم؟ چطور سعی می‌کنم همیشه کنارشون باشم؟ حتی الف... من که همیشه سعی کردم برات خواهر باشم، چرا تو نمی‌خوای وقت ناراحتی برام خواهری کنی؟ مگه نمیدونی چقدر تنها و آسیب‌دیده‌ام؟

.

واقعا احساس تنهایی و طردشدگی خیلی وحشتناکه. نیاز دارم کسی کنارم باشه و بهم عشق بی‌اندازه بده. بهم نشون بده چقدر عزیز و دوست‌داشتنی‌ام نه موجودی که همیشه انگار مقصره. خسته ام...

مون چایلد پنجشنبه بیست و سوم فروردین ۱۴۰۳ ، ساعت 14:16